۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

رادیکال



آقا ساملیکوم
چن روز پیش،سر خروسخون گفتیم ناپرهیزی کنیم ، صبحونه رو در معیت رفقا تو قهوه خونه ی

دور میدون بزنیم تو رگ .یه صفایی به روحیه داده باشیم ، خلقیاتمون اول صبحی شنگول منگول 

بشه ، ریفیق رفقا رو بعد از مدتی زیارت کونیم ،یه ســورهم به این اوضاع احوال پریشون اعصاب

معصاب بزنیم.

نشستیم ،اصغر آقا چایی اول رو گذاشت جلومون.اصغر آقا آدم کم حرفی بود .هراز گاهی  که توی

قهوه خونه حرفی، نقلی پیش میومد لب از لب وا میکرد و تک مضرابی میومد . ننه مون همیشه

میگفت:
-      
   آق میتی کم دَم پر این اصغر بپلک . کله ش بو قرمه سبزی میده .همش روزنومه میخونه و

یه پاش تو فرمونداریه و یه پاش تو شورای محل .

ما البته، از خداش که پنهون نیس از شما چه پنهون، تا حالا غیر از دیزی سنگی فرداعلاء ندیدیم

اصغرآقا چیز دیگه ای بارگذاشته باشه و حکمت حرف ننه چی بوده خدا داند.

ننه میگفت  همین هفته ی پیش ،تو سفره ی ابالفضل ،از چندتا از زنهای محل شنُفته که اصغر آقا

رادیکاله ! حالا رادیکال چنده ؟ الله و اعلم !!!. البته ما فرک میکونیم اصغر آقا طرفدار اصلاحه نه  

رادیکال  ، حالا فرک میکنین اینا رو خودش واسه ما نقل کرد؟!!! نـــُــــچ !!

 ما اززیر زبونش کشیدیم . از وقتی فهمیدیم  هرصبح اولین کارش صفا دادن سرو صورت با یک

فقره تیغ ناسِتِ دو سوسماله!  ازهمون موقع شستمون خبردار شد که طرفمون چــــی؟ اصلاحاتچیه !.

حالا بگذریم ، نقل این چیزا نیست اما خواستیم شوما بدونی که ما حواسمون هست وگوشی دستتون باشه!!!.

قهوه خونه شلوغ پلوغ بود .عینهو حموم زنونه، هرکی از یه طرف چیزی میپروند. پرسیدیم چه

چه خبراس اصغر آقا ؟ گفت بحث اقتصاتیه آق میتی.

آقاجونمون همیشه میگفت :آی پسر اُطلبوالعلم ولو بالسین. سینش رو دقیق دقیق نفهمیدیم کوجاس

،اِسمال می گفت : یحتمل باس  نزدیکهای خونه رقیه خانوم اینا همشیره ی محمود چشمکی قصابی

سر چارسوق باشه .یادش بخیر آب و رنگی داشت واسه خودش . خودمون با همین چشمامون دیده

بودیم رقیه خانوم هروقت حرف میزد ، سینش میزنه ! درسته که نباس پشت سرمردم حرف زد اما

باباقوری بشیم اگه دروغ گفته باشیم.

پرسیدیم :اصغرآقا حالا چی میشه؟ نیشش تا بناگوش واز شد. گفت:

-چی میخواستی بشه؟ دیگه غمت نباشه. کارها داره ردیف میشه.من از اول هم گفته بودم باید کار

رو سپرد دست کاردون!.
-        
 یعنی شوما میگی جنسها ارزون میشن ؟

فریدون آواره که شبها دور میدون کارتن خوابی میکرد و روزها هم همش با یک رادیو بیخ گوشش

کنار قهوه خونه پلاس بود ، کنار گوشمون گفت : آق میتی ج ج ج جنسها که خیلی وخته ارزونن !!!

ه ه ه هرچی خ خ خ خواستی بگو سه سوته راس س س س و ریس میکنم واست.

یه نیگا بهش کردیم و گفتیم قربون مرامت آق فری ما همینجوریشم از دار دنیا میکشیم .
-        
 خُ خُ خُ گفتیم کِ کِ کِ گفته باشیم آق ق ق میتی!

-لال از دنیا نری جوون .

اصغر آقا یک مشت توی سر تلویزیون 14 اینچ بغل دستش که تصویرش داشت پرپر میزد کوبید و

بعد از یه فحش زیرلبی رو به ما کرد و گفت :


-         آره آق میتی ، همین پیش پای شما تو همین سگ مصب ،اخبار داشت میگفت که آقایون سنگهاشون رو با هم 

واکندن و کلی پول اومده تو مملکت. سکه و دلارهم ارزون شده .خلاصه دیگه وقتشه که ننه رو بفرستی واست 

آستین بالا بزنه !.
-          
-        -  یعنی چیزیش هم به ما میماسه ؟ یا باز همشو هاپولی میکنن میره پی کارش ؟!!!

فریدون لشش رو کشید جلو و با دست دور دهنش رو پاک کرد و گفت:
-        
 چ چرا که نماسه آق میتی ؟ ای ای اینا با اونا فرق دارند .حرف حساب حالیشونه .حلال و حَ حَ حروم سرشون

 میشه. اقلا بلدن دوکلوم با خارج ج ج جیا حرف بزنن. شوما ندیدی  ، وقتی به خاخا خارجکی ،به اون

 خانومه گفتن که چقذه وضع ما اینجا درامه ، طِ طِ طفلک اشک تو چش ش شاش جمع شده بود.

به جون همین اصغرآقامون با گوشهای خودمون تو رادیونِمون شنیدیم که اون خانومه گفت :

"به ابالفضل قسم ، آقا فکر نکنین ما  هم اولاد شمر و یزیدیم .ما هم امام حسین رو حالیمونه .! حالیته آق میتی 

؟ بعدش هم گفت :اُ کِی ".

 اصغر آقا شما خودت بهش بگو اُ کِی یعنی چی . ما خارجیمون زیات خوب نیس ،میترسیم سه کنیم.


اصغرآقا در تایید حرفهای فریدون سرشو تکون داد وگفت : آره عزیز ، عقل که باشه کارها درست

میشه.اینها نیتشون خیره .تو فکر سازندگی و راه انداختن کار مردم هستند. اون وام که دوسال پیش

دنبالش بودم و همه ش به در بسته میخورد یادته ؟دیروز کاغذ اومده که هرچی زودتر مدارک بیار تا

وام رو بگیری . پسر حسن آقا رو هم استخدام کردن .البته پیمانیه اما رسمی میشه ایشالا . شینش رو هم کشید.

صبحونه رو که خوردیم .بعد از حساب میز که اصغر آقا با کلی شرمندگی دولا پهنا بامون حساب

کرد . از در قهوه خونه زدیم بیرون .


بعد از اون روزها دیگه کسی اصغر آقا رو تو محل ندید که ندید . قهوه خونه هم تعطیل تعطیل شد.

بعضی ها میگفتند که اصغرآقا رو شمال شهر سوار یکی از این هوتولهای ازمابهترون دیدن .راست و 

دروغشون گردن خودشون ، اما میگفتن حتی قفس اون قناری خوشگلشم تو ماشینش بوده .

 ننه که با تیم سیاسیش تو سفره ها و مجالس یه پا صاحب نظره ، متصل غر میزنه که: دیدی گفتم

 طرف رادیکال بود ؟هی ما گفتیم و تو باور نکردی .خود زری خانوم تو شاپریون دیده بود وا !!!. خدایا

 توبه !!!. بخودت پناه میبریم از دست این رادیکال مادیکالها !

دیروز پریروزها که از در قهوه خونه رد شدیم یه پارچه ی زرد بالای قهوه خونه توجهمون رو جلب

کرد که روش با قلم سرخ نوشته بود:

" این قهوه خانه تا اطلاع ثانوی تعطیل می باشد.بزودی در همین محل فَست فوتِ اصغر آقا با مدیریت جدید، 

دایــر میگردد"
 
فریدون آواره هم کانهو بغل دیفال امامزاده باشه ، رادیو بغل گوشش ، چندک زده بود و آفتاب میخورد.